کلید ۴ سخت کوش باشید
سخت کوشی یکی از ۵ کلید طلایی موفقیت و توسعه فردی است. ما انسانها قابلیتی داریم که میتوانیم تمام ضعفهای خود را با آن جبران کنیم. بیتجربگی، نداشتن هوش و استعداد، وضعیت نامناسب، رقبای قوی و هر ضعف دیگری را میتوانیم با این عامل جبران کنیم. اهمیتی ندارد که ضعفمان چیست، هر ضعفی را میتوانیم با سختکوشی و پایداری در آنچه خواهان آن هستیم، جبران کنیم. سختکوشی شرط موفقیت در هر فعالیتی است و حد خواستهمان را تعیین میکند. اگر رقیب ما استعداد یا تجربۀ بیشتری دارد، فقط لازم است یکیدو برابر کوشاتر از او باشیم و بر کوششمان پایدار بمانیم. راز سختکوشی، باز نایستادن و تسلیمنشدن است.
قبل از دریافت کلید ۴ پیشنهاد میشود کلیدهای طلایی قبلی را هم در جیب ذهنتانتان بگذارید:
کلید سوم با تونلهای هوایی اوج بگیرید- ایجاد شبکه اجتماعی و تعامل با دیگران
چرا سخت کوشی یکی از ۵ کلید طلایی موفقیت است؟
جفری بزوس،[۱] مدیرعامل شرکت آمازون که از ثروتمندترین مردان جهان است، در خصوص تأسیس شرکتش میگوید:
میدانستم که ممکن است شکست بخورم؛ با این حال نباید پشیمان میشدم. میدانستم تنها چیزی که میتواند من را پشیمان کند، این است که بهاندازۀ کافی تلاش نکرده باشم. من خیلی باهوش نیستم. استعداد خاصی ندارم.حتی هیچوقت ارتباطات مؤثری هم نداشتهام. فقط یک چیز را فهمیدهام، اینکه برای همۀ این موارد، یک جانشین وجود دارد و آن تلاش و سختکوشی است.
من تلاش را جانشین مهارت میکنم. استقامت را جانشین استعداد میکنم. مدتها پیش متوجه شدم چیزی که میتوانم انجام دهم، این است که سختتر از بقیه کار کنم. نه لزوماً باهوشتر، بلکه قطعاً سختکوشتر… .
در دنیای طبیعت، هرچیزی زبان خود را دارد و هر قفلی با کلید مخصوصی گشوده میشود. نوزاد با زبان گریه منظور خود را بیان میکند. تا فقیری درخواست نکند، نیازش اجابت نمیشود. تا زنگ تلفن به صدا درنیاید، مکالمهای برقرار نمیشود. عالم هستی، خواستههای ما را نه با حرف، که با سخت کوشی، عملگرایی و جستوجوگریمان درک میکند.
خداوند بلندمرتبه در کتابهای آسمانی این کلید طلایی و این رمز موفقیت را بارها و بارها به ما اعلام کرده است:
و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجۀ] کوشش او بهزودی دیده خواهد شد.[۲]
قدر همت باشد آن جهد و دعا لیس للانسان الا ما سعی
واهب همت خداوندست و بس همت شاهی ندارد هیچ خس ( مثنوی معنوی)
همچنین خداوند فرموده است: درخواست کنید تا به شما داده شود؛ بجویید تا پیدا کنید؛ بکوبید تا در به روی شما باز شود. زیرا هر که درخواست کند، به دست خواهد آورد و هر که بجوید، پیدا خواهد کرد و هر که بکوبد، در به رویش باز خواهد شد. کدام یک از شما اگر فرزندش از او نان بخواهد، به او سنگ میدهد؟ [۴]
اگر کسی در خانهاش بماند، چیزی را نجوید، دری را نکوبد و از کسی طلبی نکند، آیا چیزی به دست میآورد؟ سختکوشی، کلید تحقق هدف و زبان طلب خواستههایمان است و همان گونه که دریافتیم، وظیفۀ ما کسب نتیجه نیست، وظیفۀ ما کوشش است. میزان کوشش ما، مبنای ارزشمند بودنمان است.
برای آنکه سختکوش باشیم، باید عناصر آن را بشناسیم و این عناصر را در خود احیا کنیم. سختکوشی همچون عطری است که سه نوتز ابتدایی و میانی و پایه دارد.
۳ عنصر اصلی سخت کوشی
۱. سعی و تلاش
۲. پایداری و چالشطلبی
۳. رسالت و معنا
سعی و تلاش
تلاش وکوشش نوتز ابتدایی و اولین عنصر سختکوشی است. همانگونه که گفتم تلاش کلید درخواست ماست و زنگ خواستههای ما را در عالم گیتی به ارتعاش درمیآورد. اما کوشش باید کافی باشد. گاهی با یک بار کوبیدن، در باز نمیشود و با یک بار جستوجو، آنچه در جستوجوی آنیم، یافت نمیشود. تکرار و صلابت در تلاش است که ما را به عنصر دوم میرساند.
تا در طلب گوهر کانی کانی تا در هوس لقمۀ نانی نانی
این نکتۀ رمز اگر بدانی دانی هرچیز که در جستن آنی آنی (مولانا، دیوان شمس)
در سختکوشی، باید امیدوارانه ادامه دادن را ادامه دهیم، فقط چند قدم دیگر وقتی برداشتن قدم میسر نیست، فقط چند وجب دیگر، چند سانتیمتر دیگر. راز سختکوشی، بازنایستادن و تسلیمنشدن است.
پایداری و چالشطلبی
عنصر دوم یا نوتز میانیِ سختکوشی، پایداری و چالشطلبی است. حرکت در راستای تحقق خواستهها باید محکم و باصلابت باشد.

سخت کوشی، سنگ زیرین کوه یخ موفقیت است
چرچیل فردی بود که در جنگ جهانی دوم همچون دژ مستحکمی در مقابل طوفان نازیها و مخالفان داخلی مقاومت کرد و بهقول پدرش، از موهبت گستاخی و قدرت بهکارگرفتن سخنان سرگرمکننده و جرئت بیانکردن آنها برخوردار بود.
او میگوید: «اگر ایدۀ مهمی در سر دارید، آن را زیرکانه و نامحسوس امتحان نکنید. مانند یک تیرکوب باشید. با ارادۀ سترگ و از موضع قدرت آن را بارها و بارها مطرح کنید. از مخالفت نهراسید. بادبادک فقط زمانی میتواند بالا برود که با باد مخالف مواجه شود.»
ما در دنیا فقط یک بار فرصت زیستن داریم، فقط یک بار. پس اگر تصمیم گرفتیم کار مهمی را به انجام برسانیم یا وقتی در راستای تحقق اهداف و ارزشهای وجودیمان حرکت کردیم، باید با قدرت و محکم عمل کنیم و هرگز تسلیم نشویم.
برای انجام آن فعالیت نباید از شکست بترسیم، زود ناامید شویم و دست از تلاش برداریم. باید با ارادهای قوی، دست به عمل بزنیم و چالشطلب باشیم. چالشطلبی نقطۀ مقابل ترس و ضعف است و در خود، جنگندگی و خلاقیت و قدری ابهام دارد.
همرنگ جماعت شدن برای انسانهای معمولی است، نه برای افرادی که میخواهند عامل تغییر باشند.
اگر میخواهیم عمل مهمی انجام دهیم و عامل تغییر باشیم، باید مسافتی را خلاف جهت شنا کنیم. نباید از اینکه متفاوت و انگشتنما باشیم، از داشتن رؤیاهای بزرگ، آرزوهای رنگارنگ، افکار متفاوت و ارائۀ نگرشی متفاوت و خارج از چهارچوب فکری دیگران بهراسیم. اگر همچون گالیله به این کشف رسیدیم که زمین گرد است و به گرد خورشید میگردد، باید شهامت گفتن آن را داشته باشیم؛ ولو اینکه جهانی علیه ما بگویند اینگونه نیست یا بخواهند آن یک بار فرصت زندگیمان را از ما دریغ کنند.
گاهی پایداری و چالشطلبی در آنچه طلب میکنیم، شرط تحقق هدف و قبولی در آزمونمان است.

کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید، ناپلئون هیل
ناپلئون هیل در کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید، پایداری و چالشطلبی در خواسته را با ذکر چند مثال شرح داده است. در یکی از داستانهایش میگوید:
پسری بهنام داربی، برای کمک نزد عمویش که مزرعۀ بزرگ و کشاورزان زیادی داشت، رفت. در آسیاب مشغول کار بود که دختربچۀ کشاورز کمسنوسالی وارد شد و به عمویش گفت: «مادرم میخواهد پنجاه سنت از شما بگیرم و برایش ببرم.»
عموی داربی جواب داد: «ندارم. زود برگرد به خانهات.» کودک جواب داد: «چشم قربان»؛ اما از جای خود تکان نخورد.
مرد پس از مدتی، متوجه نرفتن دختر شد و فریاد زد: «مگر نگفتم برگرد به خانه؟!» دختر مجدداً گفت: «چشم قربان»؛
اما از جایش تکان نخورد. عموی داربی چوبی برداشت و تهدیدکنان بهطرف دخترک حرکت کرد.
داربی نفسش را در سینه حبس کرد. مطمئن بود صحنۀ ناگواری را میبیند.
دختر قدمی به جلو گذاشت. در حالی که به چشمان عمویش چشم دوخته بود، با صدای لرزان فریاد کشید: «مادرم پنجاه سنت میخواهد.»
عموی داربی چند ثانیه خیره به دختر نگاه کرد، مثل چوب خشک شد، چوب را روی زمین انداخت و سکهای در دست دختر فشرد. دخترک همان طور که به عموی داربی نگاه میکرد، عقبعقب رفت و از آسیاب خارج شد. عمویش روی بشکهای نشست و بدون اینکه حرفی بزند، چند دقیقه به بیرون خیره شد.
پرسشی که مدتها فکر داربی را به خود مشغول کرد، این بود که آن دخترک از چه نیرویی استفاده کرد که توانست عموی تندمزاجش را با همۀ هیبتش شکست دهد. در این نگاه و در عزم راسخ دختر چه نیرویی پنهان بود؟ داربی این نیرو را شناخت و در کسبوکار به کار گرفت.
وی میگوید: «هر بار که مشکلی پیش میآمد یا مشتری به خرید از من رضایت نمیداد، چشمان براق آن دخترک را میدیدم و میگفتم هرطور شده، باید این فروش را به انجام برسانم. در واقع بیشترین فروش خود را زمانی داشتم که خریدان بالقوه به من جواب نه میدادند.»
دخترک زمانی موفق شد که در طلب خواستهاش پافشاری کرد و آزمون سخت ایمانش را پشتسر گذاشت: مرد تهدیدکنان بهسویش آمد و دخترک دست از خود شُست. با این حال بر خواستهاش پافشاری کرد و مرد را به چالش کشید.
نکتۀ دیگر این است که آری یا نهگفتن، همیشه بهمعنای آری یا نه نیست: دخترک چند بار گفت چشم قربان؛ ولی از جایش تکان نخورد. باید در راستای هدفمان و در راستای آنچه به آن ایمان داریم، تلاش کنیم و در راه تحقق خواستهمان، ایمان و پایداری داشته باشیم و برای داشتنش، با حفظ احترام، بجنگیم.
باید بدون آنکه سخت باشیم، قاطع باشیم. مهم نیست که این تلاش تا چه اندازه دشوار و طاقتفرسا باشد و مهم نیست که دیگران و حتی طبیعت به ما نه بگویند. مهم، فهمیدن این نکته است که اگر چیزی را با تمام وجود بخواهیم، در صورت گذر از آزمون صبر و ایمان، به ما داده خواهد شد.
عامل تغییر و محرک دیگران بودن، جسارت و پایداری و استقامت میخواهد. نباید اجازه بدهیم که اعمال و انتقادهای دیگران، شهود درونی و صدای ما را خاموش سازد.
اگر درونمان به آرامش رسیده باشد، همچون کهکشان راه شیری، مسیر موفقیت خود را خواهیم دید و ضمیر ناخودآگاهمان، ما را به مسیر درستی هدایت خواهد کرد. به صدای درونمان اعتماد کنیم؛ هرچند ضعیف باشد. اگر هدفمان رسیدن به قله است، باید بدانیم که امکان کوهنوردی و فتح قله با همۀ اعضای گروه وجود ندارد. برخی در اواسط مسیر به پایین برمیگردند. برخی مصدوم میشوند و در مسیری باید انفرادی حرکت کنیم. اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید گاهی از دوستان و نزدیکانمان هم دست بکشیم.
ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش…
میکِشندت دستدست این دوستان تا نیستی دست دزد از دستشان و دستیار خویش باش (مولانا، غزلیات دیوان شمس)
رسالت و معنا
اما نیرویی که موجب پایداری در تلاش، قدرت اراده و تداوم خواستۀ ماست و قدرت عبور از موانع سخت و صحراهای سوزان را به ما میدهد، عنصر سوم یا نوتز پایۀ سختکوشی است، عنصری بهنام رسالت و معنا. همین عامل درونی است که موجب کوشش مضاعف سختکوشان میشود و آنها را متعهد به انجام فعالیت میکند.
دو عنصر تلاش و پایداری و چالشطلبی، موتور متحرک و عامل پیشبرندۀ ماشین عملگراییمان هستند؛ اما این دو عنصر بهتنهایی راه بهجایی نمیبرند. همچون خودرویی که اگر بدون راننده به حرکت درآید یا مسیری برای آن مشخص نشود، حرکتش ثمری جز تخریب و نابودی ندارد، تلاش و پایداری بدون رسالت و معنا نیز راه به جایی نمیبرد.
باید به تلاشمان جهت دهیم. بهقول معروف: «اگر مسیر نادرست باشد، تندتر رفتن ما را به مقصد نمیرساند.»
باید قبل از حرکت، مسیرمان را بدانیم. قبل از جستوجو باید بدانیم که در جستوجوی چه برآمدهایم و قبل از کوبیدن در، باید بدانیم که طالب چیستیم.
حرکت و تلاش باید برای تحقق ارزشی، انجام رسالتی و کسب معرفتی صورت پذیرد؛ وگرنه تلاش بیهوده، ره به جایی نمیبرد. باید کوششمان را معنادار کنیم. بدون داشتن رسالتی بزرگ و معنایی عمیق، محال است که بتوانیم بر سر تلاشمان پایدار بمانیم. دیر یا زود، اژدهای نفسمان بهانهگیری میکند و در اولین شکست یا نتیجهنگرفتن، پیکر خواستهمان را از ریشه برمیکند.
داشتن معنا یعنی اینکه احساس میکنیم به اهدافمان دلبستگی قوی داریم و در این راه، مخالفت دیگران و حتی خودمان را به جان میخریم. مهمترین علت این را که با وجود تلاش فراوان، به جایی نمیرسیم و مدام از شاخهای به شاخهای میپریم، باید در همین عنصر بجوییم.
وقتی ریشههای باور ما عمیق نشده باشد، با اولین طوفان ریشهکن خواهیم شد. اما اگر فعالیتهای ما دور ستون معنا بپیچند و برای خود رسالتی تعیین کرده باشیم، کوشش ما جهتدار و مداوم خواهد شد.
تلاش و انجامدادن فعالیتی در راستای تحقق رسالتمان، صرفنظر از تحقق هدف و نتیجۀ آن، عملی از سر عشق و ایمان است.
حتی وقتی توان انجامدادن فعالیتی بزرگ را نداریم، فعالیتی هرچند کوچک در راستای رسالتمان، عملی از سر ایمان است.
اساس تغییر، حرکت است و حرکت در راستای رسالت و معنا، حرکتی است که جوهر وجودی ما را متحول میسازد؛ چراکه این اعمالِ هرچند کوچک، به ما ثبات قدم میبخشد و ما را مقاومتر میکند و ریشۀ خواستههایمان را به عمق وجودمان و به آن نیروی بیکران پیوند میزند.
وقتی اهدافمان دستنیافتنی و دور مینماید، باید اهدافمان را بشکنیم و آنها را آنقدر خرد کنیم که قسمت کوچکی از آن برایمان دستیافتنی شود.
باید معنا و دلیلی برای ادامهدادن وجود داشته باشد. در این صورت، کل فعالیتهایی که در جهت تحقق معنا یا انجام رسالتمان شکل میگیرد، هدفمند و همجهت میشود. در طول مسیر باید قدر هر قدم کوچکی را که طی میکنیم، هر هنری را که داریم خلق میکنیم، هر کار خلاقانهای را که داریم به انجام میرسانیم و هر حرکت باارزشی را بدانیم.
وقتی کار سخت میشود و زمان بهکندی میگذرد، باید تمرکزمان را صرفاً روی قدم درست بعدی بگذاریم، هرقدر هم که آن قدم کوچک یا دشوار باشد. ذرهذرۀ وجودمان باید قسمتی از این بار گران را به دوش بکشد.

خولیو ولاسکو، موفق ترین سرمربی موفق تیم ملی والیبال ایران از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴
خولیو ولاسکو،[۳] اثربخشترین سرمربی تیم ملی والیبال ایران و یکی از مربیهای پرافتخار والیبال جهان، درسهای فراوانی به ما و تیم ملیمان آموخت. او سعی میکرد این نگرش را در تیم ملی ایجاد کند که از رقابت با دیگر تیمها دست بکشند و روی خودشان متمرکز شوند. از او پرسیدند: «هدف شما در جام ملتهای آسیا چیست؟ آیا ایران در سال ۲۰۱۱ میتواند پس از سالها فاتح دوبارۀ جام ملتهای آسیا شود؟»
ولاسکو پاسخ جالبی داد: «ما فقط روی بازی بعد متمرکزیم. هدف ما ارائۀ بازی حسابشده و پیروزی در مسابقۀ بعدی است و بهغیر از آن، هدفی نداریم.»
در طول بازی هم اهدافش را کوچکتر و دستیافتنی میکرد. امتیازبهامتیاز پیش میرفت و تیم را وادار میکرد برای یک امتیاز بجنگند و برای یک امتیاز، هرچه در توان دارند، بگذارند. آنها باید فقط آن یک امتیاز را به دست میآوردند و حفظ میکردند. او یاد داد حفظ روحیه، جنگندگی و چالشطلبی تا لحظهها و ثانیههای آخر بازی مهم است. ولاسکو روانشناس خوبی بود. او پس از هر باخت، دوران نقاهت تیم را کاهش میداد و بهجای سوگواری، درسهای آموخته را با تیم مرور میکرد.
پس از هر برد، باد غرور را از سر تیم خالی میکرد و دوباره تمرکز را به بازی بعد برمیگرداند. او به تیمش یاد داد که بردوباخت مهم نیست؛ بلکه مهم، درسگرفتن از اشتباهات و بازیبهبازی بهترشدن است.
وقتی اولین بار تیم ملی والیبال ایران در مقابل غولهای والیبال دنیا قرار گرفت، میگفت: «این یک بازی است. از آن لذت ببرید و بازی خودتان را بکنید.»
او با تزریق نگرش بهبود مداوم و چالشطلبی (و نه رقابت) و درسگرفتن از اشتباهات در شکستها (و نه افسوسخوردن)، برای تیم افق جدیدی ترسیم کرد.
این مربی با تمرکز بر بهبود فرایند بهجای تمرکز بر کسب نتیجه و نیز با تعیین اهداف کوتاهمدت و دستیافتنی بهجای تعیین اهداف بلندمدت، موفق شد یکی پس از دیگری محدودیتها و قیدهای ذهنی بازیکنان را در هم بشکند و پا را از مرزهایی که حتی خوشبینترین افراد تصور نمیکردند، فراتر بگذارد. این تیم جوان نهتنها در سال ۲۰۱۱ پس از سالها فاتح مسابقات قهرمانی آسیا شد، بلکه جواز رقابت در بازیهای جهانی را دریافت کرد و با ارائۀ بازیهای خوب و نفسگیر و شکستدادن تیمهای مطرحی همچون لهستان و صربستان، نشان داد حرفهایی برای گفتن دارد.
اما این پایان ماجرا نبود. میتوان نقطۀ اوج هنر ولاسکو را در لیگ جهانی ۲۰۱۳ دانست. تیم ایران که اولین بار به رقابتهای لیگ جهانی پا گذاشته بود، در کولهبار کوچک سفرش، چیز بااهمیتی بههمراه داشت، عنصری بهنام سختکوشی تا پای جان که ولاسکو برایش به یادگار گذاشته بود.
با این عنصر در مقابل صربستان، قهرمان سال گذشتۀ اروپا، یکی از ماراتنهای طولانی لیگ جهانی را به اجرا گذاشت و قهرمان اروپا را ۳ بر ۲ شکست داد. پس از آن، در بازی طولانی و نفسگیر دیگری دومین تیم پرافتخار لیگ جهانی و از برترین تیمهای جهان، ایتالیا، را به زانو درآورد. سپس موفق به پیروزی در مقابل تیمهای کوبا و آلمان شد و بدین سان،
تیمی که تنها هدفش یادگیری و جنگندگی برای گرفتن یک امتیاز بود، آرامآرام و بازیبهبازی بهتر شد. تیمی که با راهبری ولاسکو برای بهبود خودش به رقابت برخاست، به قلههای دوردستی دست یافت که خوشبینترین تحلیلگران دنیا تصورش را هم نمیکردند. این تیم ناشناخته، بههمراه مربی بزرگش، تیم شگفتیساز لیگ جهانی ۲۰۱۳ لقب گرفت و دنیا را به تحسین واداشت. آری ولاسکو نه تنها پایداری و چالش طلبی را به ما یاد داد بلکه برای تیم رسالتی آفرید و بازیهایمان را معنا دار کرد. هدف از بازی برنده یا بازنده بودن نیست، بلکه بهبود مداوم و بهره بردن از تجربیات گذشته است.
زمانی که مشکلات کاریمان زیاد شد و در مدت کوتاهی پیشامدهای ناراحتکننده و ناگوار مختلفی برایمان رخ داد، بدانیم زنگ یادگیری و آزمون و رشد درونیمان به صدا درآمده است. ناملایمات و سختیها قصد عیارسنجی بینشِ ما را دارند. آنها عمق رسالت و میزان طلبمان را میسنجند.
باید از قضاوتکردن دربارۀ رویدادها بهعنوان خوب یا بد و مثبت یا منفی دست برداریم. بهجای آن، باید رویدادها را تجربه کنیم و درسی را که هر اتفاق میخواهد به ما بیاموزد، فرابگیریم. ناملایمات و سختیها به استحکام ما میافزایند و از درون، ما را پرورش میدهند و مقاوم میکنند.
بدون گذر از درۀ سختیها، در وضعیتی ثابت گیر میکنیم و فرسوده میشویم. از فصل قبل و طبق قانون وهم، دریافتیم که حرکت طبیعت همچون ساعت پاندولی است که در دو جهت متضاد حرکت میکند. رفتن به یک جهت، نیروی برگشت به جهت دیگر را تأمین میکند.
طبق این قانون، نمیتوانیم یکی را بدون دیگری تجربه کنیم. اغلب مردم میخواهند بدون تحمل رنج، مستقیم به گنج برسند و بدون غمگینبودن، شاد باشند و موفقیت را بدون شکست به دست بیاورند. خواستۀ آنان همچون دستیافتن به قلۀ کوه بدون گذشتن از دره و کوهپایه است.
به کسانی که میخواهند در جادۀ کارآفرینی قدم بگذارند، آموزش میدهم که اولین کسبوکارهایشان را با هدف یادگیری و تجربهآموزی و شکست تأسیس کنند، نه با هدف کسب سود یا درآمدی هنگفت. دنیای کسبوکار دنیای بیرحمی است. همچون بیابانی پُرسراب، راهنابلدان و تازهواردان را به کام مرگ میکشاند. پذیرش شکستها و موفقیتهای کوچک و طیکردن آرام مسیر، بهتر است از باختن همهچیز در سراب موفقیت.
بهقول معروف: «آنکه میخواهد روزی پریدن بیاموزد، ابتدا باید ایستادن، راهرفتن، دویدن و بالارفتن را بیاموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمیکنند.»
زمانی که دست به انجام کار بزرگی میزنیم، بهمعنای آن است که داریم تغییری ایجاد میکنیم. ایجاد تغییر یعنی اینکه برای حفظ وضع موجود، ارزشی قائل نیستیم و سعی میکنیم شانههای این وضع را بگیریم و بهشدت تکانش دهیم!
این اقدام از نظر ما مطلوب است؛ اما ایجاد وضعیت جدید، با منافع خیلیها در تضاد است. اولین دشمنی که خودمان تحریکش میکنیم، همان وضع موجود است. چهکسی پس از برخورد شدید، ساکت خواهد ماند؟! عامل تغییر بودن و تکاندادن شانههای وضعیت کنونی در لحظهای که مصمم هستیم، به مذاق افرادی که با این وضعیت خو گرفتهاند یا اهداف دیگری دارند، خوش نمیآید.
بهبیان دیگر، اگر تمام اطرافیانمان از اقدامات ما راضی باشند، احتمالاً در حال انجام کار بزرگی نیستیم! وقتی تغییری در وضعیتی به وجود میآوریم، منافع اطرافیانمان به خطر میافتد.
به جاهای دور نرویم. این دربارۀ نزدیکترین افراد خانوادۀ ما هم صدق میکند. اما در دنیای کسبوکار، موضوع جدیتر از یک خواهش کودکانه یا انتقاد همسر یا والدین است. همکاران، مدیران، رقبا و شرکای ما، بهمحض احساس تغییر از سوی ما، واکنشهای شدید و پیشبینیناپذیر بروز میدهند. حسادت، رقابت، تهمت، تحقیر، توهین، تنش، ممنوعیت، محرومیت و اخراج، معمولیترین و محترمانهترین واکنشهاست. بسیاری نمیخواهند تغییرات مثبت و رشد ما را ببینند.
هر گام ما، موجب معلومشدن فاصلهای بهاندازۀ جاماندگی آنهاست. طبیعی است که بالادستان و همکاران و رقبای ما، در برابر پیشرفتمان واکنش نشان دهند. ما برای ایشان وصلۀ ناجوریم و تهدیدی پُردردسر.

سازه های آبی شوشتر
ما به آینهای تبدیل میشویم که عیوب و تنبلی و بزدلی برخی را بهصورت تمامنما بازمیتاباند. پس اگر بهترین و سادهترین راه، شکستن و خردکردنمان نباشد، با کشیدن حجاب یا نشاندن گردوغباری روی این آینه، این کار را میکنند. بنابراین قبل از حرکت و ایجاد تغییر، باید کلاه ایمنی و ساقبندهایمان را محکم ببندیم؛ چون با واکنشهایی روبهرو خواهیم شد که نمیتوانیم تصورش را هم بکنیم. بارها نیروی جاذبۀ زمین و وزش باد را احساس خواهیم کرد؛ چون به زمینمان میزنند یا به اطراف پرتاب میشویم!
نتیجه گیری
ایران را می توان یکی از سرزمین های شگفتیآفرین تاریخ دانست. در طول تاریخ، هرگاه ما ایرانیان قابلیت سختکوشیمان را بهصورت جمعی به کار گرفتهایم، آثار ماندگاری به یادگار گذاشتهایم. ایجاد راهها و گردنههای مختلف در صعبالعبورترین مناطق، حفر دهها کیلومتر تونل در کوهستانهای مختلف کشور، ایجاد صدها کیلومتر قنات از کوههای شمال شرق تا دل کویر، ساخت ارگ بم، تخت جمشید، عالی قاپو، ایجاد برفچال (یخچالهای دستساز) برای ذخیرۀ یخ و آب و صدها اثر دیگر نشان از این دارد که کارهای بزرگی در این کشور انجام شده است.
گویا جغرافیای وسیع ایران، وجود اقلیمهای مختلف و متضاد، وجود کوهستانهای مرتفع و بیابانهای وسیع و محدودیتهای مختلف همچون کمآبی، سرما، گرما و قصد غلبه بر این محدودیتهای طبیعی و تسخیر طبیعت، سبب شده قابلیت سختکوشی و همیاری را هم در فرهنگ ملیمان و هم در اعماق وجودمان داشته باشیم.
شاید این روحیه اندکی از یادمان رفته باشد؛ اما نباید این قابلیت را دستکم بگیریم. باید عناصر آن را در درونمان بیابیم و تقویتش کنیم. اهداف دور و دِرازمان را باید آنقدر بشکنیم تا به فعالیتهای ماهانه برسیم و با سختکوشی، برای بهبود آهسته و پیوستۀ آنها فعالیت کنیم. باید بر عهدمان استوار بمانیم و بهجای رقابت با دیگران، با خودمان به رقابت برخیزیم.

ارگ بم عظیم ترین سازه خشتی جهان
عموم ما ایرانیها طوری تربیت شدهایم که فکر میکنیم نباید اشتباه کنیم، دنبال تأیید دیگرانیم، از افتادن و شکستخوردن میترسیم و از تجربهکردن چیزهای تازه وحشت داریم. باید شکستخوردن و دوبارهبرخاستن را بیاموزیم و به فرزندانمان هم آموزش دهیم. باید خودمان و فرزندانمان را وارد چالشهای مختلفی همچون ورزشهای رقابتی کنیم. باید بیاموزیم زندگی رقابت نیست، بهبود مستمر است.
یکی از چیزهایی مهمی که در زمین فوتبال، روی تشک کشتی، در فنون رزمی، اسبسواری، اسکیت، دوچرخهسواری و… به مبتدیان آموزش میدهند، زمینخوردن است. مربی یاد میدهد چگونه زمین بخورند که آسیب نبینند! ما زمینخوردن و برخاستن را بارها در دوران کودکی آزمودهایم. باید در آغاز یک کار جدید یا فراگیری حرفهای جدید، شکستخوردن و افتادن و دوبارهبرخاستن را از نو فراگیریم. سالم زمینخوردن و سریع برخاستن هنر است. با این دیدگاه، زمینخوردن و به اطراف پرتابشدن بهمعنای قویترشدن است.
از قانون وهم، دریافتیم که حرکت طبیعت همچون ساعت پاندولی است که در دو جهت متضاد حرکت میکند. رفتن به یک جهت، نیروی برگشت به جهت دیگر را تأمین میکند. طبق این قانون، نمیتوانیم یکی را بدون دیگری تجربه کنیم. اغلب مردم میخواهند بدون تحمل رنج، مستقیم به گنج برسند و بدون غمگینبودن، شاد باشند و موفقیت را بدون شکست به دست بیاورند. خواستۀ آنان همچون دستیافتن به قلۀ کوه بدون گذشتن از دره و کوهپایه است.
باید استانداردهای فردیمان را بالاتر از استانداردهای محیط کار بنا نهیم و سعی کنیم هر محدودیتی را با سختکوشی جبران کنیم. بدین گونه، در طولانیمدت به قلههایی میرسیم که فکرش را هم نمیکردیم. گاهی همانطور که از ولاسکو آموختیم قلهها و اهداف نهتنها برانگیزاننده نیستند، بلکه محدودکنندهاند. با بههمراهداشتن عنصر سختکوشی میتوانیم پا را بر فراز ابرها بگذاریم، جایی که تصورش هم برایمان محال بوده است.
نویسنده سعید مصباح – برگرفته از کتاب از خودآفرینی تا کارآفرینی – انتشارات هورمزد
سایت اندیشکاران
توسعه فردی، توسعه کسب وکار و کارآفرینی

تخت جمشید کاخی ۲۵۰۰ ساله با شگفتی های بی پایان
در صورت علاقه به این مطلب لطفاً مقالات زیر را نیز مطالعه فرمایید.
کلیدهای طلایی برای موفقیت، توسعه فردی و کارآفرینی: کلید اول عشق در کسب وکار
کلیدهای طلایی برای موفقیت، توسعه فردی و کارآفرینی: کلید دوم همچون عقاب باشید
کلیدهای طلایی توسعه فردی، کارآفرینی و توسعه کسب وکار: کلید۳ با تونلهای هوایی اوج بگیرید-
کلیدهای طلایی موفقیت، توسعه فردی و کارآفرینی- کلید ۵ آزموده میشوید؛ منتظر وزیدن طوفان باشید!
راهکارهایی برای بهبود تصمیم گیری، ارزش آفرینی و خلق کسب و کار موفق
پاورقی:
[۱]. Jeffrey Preston Bezos (۱۹۶۴- )
[۲]. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی» (نجم، ۳۹ و ۴۰).
[۳]. خولیو ولاسکو ( Julio Velasco)، متولد ۱۹۵۲، آرژانتین، سرمربی تیم ملی والیبال ایران از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴.