هدف شخصی یک کیفیت است، کیفیتی است حقیقی که در درون ماست. احساس ما را گرم میکند و میتواند به ذهنمان در تفکر و پرداختن به مسایل کمک کند ولی هنوز به واقعیت نپیوسته است. تحقق هدف یعنی تبدیل این کیفیت به کمّیت و در این مقاله می یابیم که اهداف شخصی چیست و چگونه تحقق مییابد و نقش آن در توسعه فردی چیست؟
مسیر تحقق اهداف شخصی
انتخاب با خودمان است: سکان زندگی را خود به دست گیریم یا آن را به تند باد حوادث بسپاریم که هر کجا خواست ما را ببرد. آنانکه گزینه اول را انتخاب میکنند، مسیری دشوار دارند ولی در عاقبت پایانی خوش در انتظار آنهاست؛ رسیدن به آنچه که مطلوب و دوست داشتنی است. آنان که گزینه دوم را انتخاب میکنند، دچار سختی نمیشوند و به راحتی و آسانی مسیر را طی میکنند ولی پایان کارشان دردناک است. آنچه مهم است اینکه مقصد مهمتر از مسیر است؛ زیرا اقامت ما در مرکز، جاودانه است و مسیر هر چه طولانی باشد، روزی تمام خواهد شد و به انتها خواهد رسید. پس عاقل کسی است که به آنچه جاودانی است دل میسپارد و آنچه را متزلزل و فنا شدنی است رها میکند.انتخاب ما این است که سکان زندگی را خود به دست گیریم، بنابراین تمام کوششمان را نیز در این راستا میگذاریم.
آن کس که سکان زندگی خویش را خود به دست میگیرد و آن را آگاهانه به سویی رهبری میکند، هدفی دارد. هر چقدر که هدف عظیمتر باشد، کیفیت کنترل بر زندگی نیز بیشتر میشود. یک هدف عظیم، مانند خورشیدی است که ابرهای ضخیم نمیتوانند جلوی آن را بگیرند و اهداف پست و کم ارزش، همانند ستارگان دور دستی هستند که با اندکی مه یا غبار ناپدید میشوند.
نکته قابل توجه این است که هدف، تحقق یافتنی است نه رسیدنی. رسیدن در زمانی مطرح میشود که از چیزی جدا هستیم و میخواهیم این فاصله یا شکاف را پر کنیم. ولی تحقق یافتن یعنی چیزی که در درون هست آشکار شود. تلاش در راه هدفی که در درون نیست، باعث دوگانگی و اضطراب میشود. ما به اهدافی که در درونمان نیستند نمیتوانیم برسیم، اگر هم برسیم با تضادهای شدید درونی مواجه خواهیم شد.
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند، یک زندگی به پایان می رسد
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیروئی از داخل می شکند، یک زندگی آغاز می شود
تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود
سیر تحقق اهداف شخصی در چهار مرحله اتفاق میافتد:
قصد
اولین سطح تحقق هدف را قصد مینامیم. قصد یک کیفیت است یعنی یک مفهوم است و نمود عینی یا بیرونی ندارد. آیا برای شما هم اتفاق افتاده که در زندگی به دنبال چیزی باشید و خودتان هم به طور دقیق ندانید که آن چیست؟ اگر از شما بپرسند که برای چه چیز زنده هستید و چه چیز را اگر از شما بگیرند زندگی برای شما بیمعنا خواهد شد، چه جوابی خواهید داد؟ قصد چنین حالتی دارد و غایت ما از کارها قصد ماست. قصد حالتی نیمه تاریک و نیمه روشن دارد. در سیر تحقق هدف، هرچه که جلوتر برویم، قصد نیز آشکارتر میشود.
اول از همه لازم است که قصد خود را از زندگی انتخاب کنیم و بقیه کارهایمان همسو با قصد ما از زندگی باشد. در انتخاب این قصد توجه داشته باشیم که همه چیز در هستی هدفی دارد و در حال رجعت به آن است. پس ما نیز هدفی را انتخاب کنیم که هماهنگ و همسو با همه کائنات است، که چنین هدفی جاودان و مانا خواهد شد. چنین هدفی از انرژی تمام هستی بهرهمند خواهد شد؛ همانند قایقی که در مسیر یک رودخانه پرقدرت افتاده است و برای حرکت نیازی به نیروی محرکه ندارد.
تمام کائنات، تسلیم و خدمتگزار خداوند است و خارج از آنچه که برایش آفریده شده است، کاری را صورت نمیدهد. این بهترین قصدی است که میتوانیم انتخاب کنیم. البته انتخابی که در اینجا نام برده میشود به معنی پذیرش است، زیرا گزینه دیگری جز این نداریم. در دنیا هیچ قصدی نیست که بهتر از این قصد (تسلیم و خدمتگزاری خداوند) باشد. البته نحوه پذیرش این قصد یکسان نیست. بعضی از آن رو، این قصد را میپذیرند زیرا چاره دیگری را نمییابند. بعضی از آن رو، این قصد را میپذیرند که آن را شرط نجات و سعادت، یافتهاند. و بعضی رضایت خداوند را در آن یافته و عاشقانه آنرا پذیرفتهاند . . .
مأموریت
مأموریت، دومین سطح تحقق هدف است. هرکس در زندگی مأموریتی دارد که لازم است آن را به انجام برساند و از نگاهی میتوان گفت که شرط لازم نجات و رستگاری همانا انجام این مأموریت است. مأموریت وظیفه شاخص ما در زندگی است که تحقق کامل آن رویکردی درونی و بیرونی دارد. رویکرد درونی هدف یعنی به یک قدرت یا دانایی درونی برسیم. رویکرد بیرونی واقعهای است که گویای تحقق مأموریت است. شاید رویکرد بیرونی مأموریت گاندی، استقلال هند بوده است.
هر کسی را بهر کاری ساختند …
مأموریت قالبی است که از آن طریق میخواهیم قصد خود را به انجام برسانیم. یعنی از یک سو ریشه در قصد دارد و از طرف دیگر بستگی به ویژگیها و توانمندیهای ما دارد که چگونه میخواهیم قصد را عملی سازیم. بنابراین مأموریت حالتی کیفی-کمّی دارد. کیفی-کمّی یعنی ، بیشتر یک کیفیت و مفهوم است ولی این مفهوم باید در دراز مدت شکلی اجرایی و کمّی به خود بگیرد.
ما باید مأموریت خود را در زندگی کشف کنیم. این کشف، اولین گام انجام مأموریت است و تا زمانی که آن را انجام ندهیم ادامه راه، بیثمر است. برای کشف مأموریت، نیاز داریم که به خود رجوع کنیم ولی فرمول ثابتی هم برای آن نیست. ببینیم که در انجام چه کارهایی خودانگیخته هستیم، در انجام چه کارهایی از قدرت خلاقیت بیشتری برخورداریم و آن را با اشراف و ذهنی باز به انجام میرسانیم. انجام کدام کارها برایمان خستگی ندارد و اگر هم خسته شویم با اکراه از آن دست بر میداریم و با خود میگوییم: “ای کاش آنقدر توان داشتم که شب و روز به این کار مشغول میشدم و لحظهای دست از آن بر نمیداشتم”. برای کشف میتوانیم به دوران کودکی خود توجه کنیم؛ بیشتر چه بازیهایی میکردیم و در بازیها چه نقشی را میپذیرفتیم. چه افراد و کتابهایی بیشترین جذابیتها را برایمان داشتند.
افق حرکتی
“افق حرکتی” سومین سطح تحقق هدف است. افق حرکتی، رویکرد بیرونی و عینی تحقق مأموریت است بنابراین “افق حرکتی” حالتی کمّی- کیفی دارد. “افق حرکتی” آن چیزی است که میخواهیم در دراز مدت انجام دهیم. برای انتخاب افق حرکتی لازم است که به شرایط زمانی و مکانی توجه کنیم، زیرا در هر زمان و هر منطقه، کاریست که بیشترین هماهنگی و امکانپذیری را دارد. برای انتخاب افق حرکتی در درجه اول نیاز به مثبت اندیشی داریم.
مثبتاندیشی یعنی دیدن قسمت پر لیوان و تکیه بر نقاط قوت به جای انگشت گذاشتن روی نقاط ضعف. مثبت اندیشی ایجاد امید کرده، و شوق و انگیزه تلاش را در ما بیدار میکند. ضرورت مثبتاندیشی در این مقطع از آن روست که افق حرکتی در دراز مدت عملی میشود و به واقعیت میپیوندد، بنابراین بهتر است که نگاهی ریزبینانه به آن نداشته باشیم. درست است که وقایع جاری خارج از کنترل ما هستند و ما در برابر آن کاری نمیتوانیم انجام دهیم جز آنکه موضعی متناسب بگیریم ولی آینده در دست ماست و ما میتوانیم معمار آینده خود باشیم . پس نگاه ما به آینده، نگاهی توأم با خوشبینی و امید و از روی اعتماد به نفس است.
انتخاب افق حرکتی نیازمند هوشیاری است. به آنچه پیرامونمان میگذرد توجه کنیم و سعی کنیم معانی و مفاهیم آن را دریابیم. یک سناریو از آینده در ذهن خود داشته باشیم و در برخورد با وقایع، این سناریو را کامل کنیم.
برنامه
“برنامه” چهارمین سطح تحقق هدف است و منظور، آن کارهایی است که در کوتاه مدت میخواهیم انجام دهیم. برنامه، حالتی کاملاً کمّی دارد یعنی باید همه چیز آن مشخص باشد، از جمله زمان، مکان، مجریان و امکانات. برای تدوین برنامه باید، امکانات و احتمالات را در نظر بگیریم. در اینجا نیازمند واقعبینی هستیم و مانند “افق حرکتی” تنها مثبتاندیشی نمیکنیم، بلکه به خطرات، احتمالات تضعیفکننده و اتفاقات ناگوار هم توجه میکنیم و برایشان تدبیر میکنیم.
انجام این سطح از تحقق هدف تنها با تفکر میسر است؛ بنابراین لازم است که این مهارت را در خود افزایش دهیم. بدون تفکر نمیتوانیم برنامهریزی کنیم و اگر هم برنامهریزی کردیم احتمال عملی شدن و کنترل آنچه بدست میآوریم با آنچه که در نظر داشتیم، ضعیف میشود. از طرف دیگر بدون تفکر نمیتوانیم از امکانات خود استفاده بهینه داشته باشیم. امکانات ما (همچون زمان، پول، نفرات و وسایل) محدود هستند و برای حجم مشخصی از کارها قابل استفاده هستند. پس در مصرف کردن این امکانات لازم است که جمیع جوانب را در نظر بگیریم و با پیشبینی از هدر رفتن آن جلوگیری کنیم.
چند نکته
۱- هر چه قصد، مأموریت، افق حرکتی و برنامه در طول یکدیگر و هماهنگ با یکدیگر باشند، تحقق هدف عملیتر میشود. در این حالت عملکرد ما مانند لیزر خواهد بود که هیچ مانعی نمیتواند جلوی حرکت آن را بگیرد.
2- به علت رخ دادن وقایع پیشبینی نشده و خارج از انتظار، امکان انحراف از هدف زیاد است. بنابراین لازم است که همیشه بر هدف خیره باشیم و بر آن توجه و تمرکز داشته باشیم.
3- انرژی و زمان ما محدود است بنابراین تنها به مهمترین و ضروریترین کارها مشغول باشیم. کارهایی که دیگران از انجام آن ناتوانند و بیشترین تأثیر را بر زندگی ما و دیگران میگذارد.
4- تحقق هدف نیازمندفداکاری است، بنابراین آماده قربانی کردن آنچه که اهمیت کمتری دارد، باشیم (حتی اگر بسیار دوست داشتنی باشد).
اهمیت نوشتن اهداف شخصی
نوشتن آرزوها و اهداف اولین قدم مهم به سمت دست پیدا کردن به آنهاست. اول به این دلیل که نوشتن آنها مجبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید و دوم به این دلیل که عمل نوشتن آنها، تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد می کند.
فقط ۵% از جمعیت جهان واقعاً برای نوشتن اهداف و آرزوهایشان وقت می گذارند شاید به همین خاطر است که افراد کمی هستند که واقعاً در زندگیشان موفق باشند و همان زندگی را داشته باشد، که آرزوی داشتنش را دارند.
نوشتن اهداف، خط سیر شما را به سمت موفقیت ایجاد می کند. با اینکه فقط عمل نوشتن اهداف می تواند پروسه را به حرکت بیندازد، اما این هم اهمیت دارد که هراز گاهی اهدافتان را مرور کنید. یادتان باشد، هرچه تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید، احتمال بیشتری هست که به آنها دست پیدا کنید.
نوشتن اهداف مجبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید و تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد می کند.
چگونگی نوشتن اهداف شخصی
-
نوشتن اهداف به شکل جاه طلبانه و قابل دسترس
راز هدف این است که هم جاه طلبانه باشد، هم قابل دسترس. اما باید دانست که بیشتر مردم زیادی محافظه کارند، از انفجار محدودیتهای ذهنی خود میهراسند. محدودیت های ذهنی خود را به نوعی عادت بدل کرده اند . مجاب شده اند که زندگی فقط همین است . از رویا می ترسند .نباید از گسترش حد و مرزهای ذهنیات بهراسی.
باید عوامل حیاتی مرتبط با تحقق مأموریتمان را بیابیم و آنها را تقویت کنیم. اگر در زندگی روزمره خود وقت کافی نداریم، بهمعنای آن است که عقربۀ سیستم اولویتبندیمان بهدرستی کار نمیکند. اگر تعداد فعالیتهای مهم و پُراولویتمان بیشتر از انگشتان یک دست است، به این معناست که هیچ فعالیت حیاتی و مهمی نداریم. رسیدن به موفقیت، از دالان آرامش میگذرد، نه هرجومرج. بسیاری بر این باورند که با فعالیتهای متنوع و زیاد یا با فشارآوردن بر خود و دیگران، به موفقیت میرسند؛ اما ماجرا کاملاً برعکس است.
-
قربانی کردن چیزهایی در راستای رسیدن هدف

وارن بافت از کودکی تاکنون
قانون خلقت طوری است که اگر بخواهید چیزی را بدست آورید باید چیزهایی را از دست بدهید.
مثلا اگر بخواهیدبرای دوستانتان شام خوبی تدارک ببینیند باید مبلغ بیشتری هزینه کنید . یا اگر بخواهید مثلا زبان انگلیسیتان را تقویت کنید باید روزانه زمانی را به آن تخصیص دهید، از زمان گردش تفریح یا مثلا مسافرتتان بکاهید. پس مشخص کنید برای رسیدن به هدف قرار است چه چیزهایی را قربانی کنید.
بدان: شاید علت آهستگی پیشرفت تو بارهای سنگینی باشند که بی جهت حملشان می کنی.اگر چنین باری را بی دلیل به دنبال خود می کشی قبل از اینکه از پا بیافتی ، رهایش کن.
این جملۀ وارن بافت [۱] بسیار کلیدی و راهگشاست: تصمیمگیری دربارۀ اینکه چهکاری انجام ندهیم، بهاندازۀ تصمیمگیری راجع به اینکه چهکاری انجام دهیم، اهمیت دارد.
واضحتر بگویم: اگر قصد خروج از وضعیت فعلیمان را داریم، باید هدفمان پیداکردن راهی برای دستکشیدن از بسیاری از کارهای فعلیمان باشد. اگر ناچار به فعالیتهای مختلفی هستیم، باید بهجای اینکه خودمان را بیشتر درگیر آن فعالیتها کنیم، سیستمی طراحی کنیم که به حضور مستقیم ما وابستگی کمتری داشته باشد. ما نمیتوانیم در همهچیز پیشرفت کنیم.
باید بهجای فشارآوردن بر خود، اضافهکاری، داشتن چند شغل یا قبول چند مسئولیت، شرکت در دورههای آموزشی متعدد و… محدودۀ پیشرفتمان را محدود کنیم و فقط روی نقاطی متمرکز شویم که ما را به یکیدو هدف بزرگ یا مأموریتمان نزدیک میکند. باید دور خودمان را خلوت کنیم. بهجای شرکت در کلاسهای آموزشی مختلف، مطالعۀ کتابهای متنوع و استفاده از استادان و مشاوران متعدد، روی یک نقطه عمیق شویم؛ یعنی وقتی استادی، مشاوری یا کتابی را یافتیم که مطالبش منطبق با عقاید ماست یا احساس میکنیم صحبتهایش را عمیقاً درک میکنیم، نزد استاد دیگری نرویم. بهجای شرکت در پنج دورۀ آموزشی مختلف، چند بار در دورۀ آموزشی همان یک استاد شرکت کنیم. بهجای خواندن چندین کتاب در موضوع دلخواهمان، کتاب خوبی را چند بار بخوانیم، آنقدر که ملکۀ ذهنمان شود و خودمان در آن موضوع، حرفی برای گفتن داشته باشیم.
وقتی از وارن بافت پرسیدند: «چرا روی سهام برخی از صنایع سرمایهگذاری نکردهاید؟» انگشت سبابه و شستش را به هم چسباند و گفت: «این را میبینید؟ این دایرۀ توانمندی من است. من فقط در فرصتهایی شرکت میکنم که در این دایره قرار میگیرند. مسئله این است که این شرکتها در دایرۀ من نمیجنگند.» باید دایرۀ توانمندی و استعدادها و جوهر وجودی خود را بشناسیم و در همان محدوده عمیق شویم. خود را از اقیانوس ده سانتیمتری دانشمان وارهانیم و بهجای گسترش در سطح، در یک نقطه عمیق شویم.
-
نوشتن اهداف به شکل مثبت
برای آنچه که می خواهید کار کنید نه آنچه که می خواهید از آن بگذرید. بخشی از علت اینکه چرا اهدافمان را می نویسیم این است که دستورالعمل هایی برای ذهن ناخودآگاهمان تنظیم کنیم. ذهن ناخودآگاه شما ابزاری بسیار کارآمد است، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قضاوت هم نمی کند. تنها عملکرد آن انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.انسانهای فرهیخته و اندیشمند، همواره دارای رویاها و تصویرهای زیبایی از آیندهی خود بوده و تلاش میکنند تا این تصویرها و رویاهای دلنشین را به فکری خلاق تبدیل نموده و در عرصهی زندگی جاری نمایند.
تصویرسازی، از تکنیکهای بسیار اساسی و مهم موفقیت یک انسان جویای سعادت میباشد. افرادی که دارای شخصیت متعالی و ارزشمندی در جامعه هستند، بهطور معمول، دارای قدرت تصویرسازی بالایی میباشند و این قابلیت، بهطور کامل، اکتسابی است و هر کس بخواهد، با تمرینهای مکرر، میتواند این هنر بزرگ را کسب نماید. پس، از امروز با یک تصویر مثبت از آیندهی خود، هر روزمان را آغاز کرده و برای رسیدن به آیندهای مطلوب، تلاش کنیم
همچنین مثبت فکر کردن در زندگی روزمره به شما در رشدتان به عنوان یک انسان کمک می کند. پس آن را فقط محدود به تعیین هدف نکنید.
پیشنهاد می کنم برای نوشتن اهداف به شکل مثبت و قربانی کردن چیزهایی در راستای رسیدن هدف مقاله قانون پارتو را مطالعه فرمایید.
-
نوشتن اهداف با جزئیات کامل
به جای اینکه فقط بنویسید، “خانه نو”، بنویسید “یک خانه ۳۰۰ متری با چهار اتاق خواب، ۳ حمام دستشویی، و چشم انداز کوهستان روی یک زمین ۱۰۰۰ متری”. یکبار دیگر داریم به ذهن ناخودآگاهمان یک دسته دستورالعمل دقیق و جزء به جزء می دهیم تا روی آن کار کند. هرچه اطلاعات بیشتری در اختیار آن بگذارید، آخر کار نتیجه واضح تری به دست می آورید. هرچه نتیجه تان دقیقتر باشد، ذهن ناخودآگاهتان کارآمدتر خواهد شد.
آیا می توانید چشمانتان را ببندید و خانه ای را که در بالا اشاره کردیم تجسم کنید؟ دورتادور خانه قدم بزنید. در آستانه در اتاق اصلی بایستید و مهی که روی کوه ها را گرفته تماشا کنید. به باغچه پر از گوجه فرنگی، لوبیا سبز و خیار نگاه کنید. می توانید ببینید؟ پس ذهن ناخودآگاهتان هم می تواند.
تنها عملکرد ناخودآگاه انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.
-
نوشتن اهداف به زمان حال و برنامه ریزی واقعی برای رسیدن به آن
اهدافتان را به زمان حال بنویسید. این کار باعث می شود ذهن ناخودآگاهتان مسیری با کمترین مقاومت را انتخاب کند. اگر بنویسید “در آینده لاغر خواهم شد” ذهن ناخودآگاه با این تصور که این کار مربوط به آینده است وارد عمل نمی شود. پس اهدافتان را به زمان حال و اول شخص بنویسید، باید برنامه تحقق هدف ر ا ابتدا در ذهن تصور کرد و سپس برنامه رسیدن به آن را تدوین کرد و به اجرای آن برنامه پایبند بود.
-
ارزیابی مستمر
برای پرشهای بلند، گاهی باید چند قدم به عقب رفت و با مرور گذشته و ارزیابی آنچه که انجام دادهایم، به سمت آیندهای درخشان حرکت کنیم. ارزیابی، لازمهی پویایی و تحرک یک انسان موفق است و یک فرد سعادتمند، در انتهای هر روز، در خلوتی چند دقیقهای، اقدامهای خود را بررسی و با ارزیابیفعالیتهای گذشته، خود را محک زده و نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی و در جهت بهبود آنان اقدام میکند و با استمرار در این ارزیابی، اشکالهای خود را مرتفع و مسیر روشنی را برای خود ترسیم مینماید.
فارغ از اینکه به هدفمان برسیم یا نه لازم است مشکلات و موانعی که در طول مسیر با آن مواجه بودیم و راهکار ما برای مقابله با آن را یادداشت کرده و از آنها الهام بگیریم.
این نکته را همواره به ذهن بسپاریم “آنان که گذشته را به خاطر نمیآورند محکوم به تکرار آنند” شاید فراموش کردن این جمله باعث شده است بدون آنکه پیشرفت محسوسی داشته باشیم تاریخ برای ما ایرانیها بارها تکرار میشود. در واقع درسگرفتن از مشکلات و شکستها و تلاش دوباره راز موفقیت است.
اراده آهنین ۷بار زمین خوردن و ۸ بار بلند شدن است.
-
بازنگری برنامه
هیچ برنامه ای تا زمان تحقق کامل، بر واقعیت منطبق نخواهد شد. بنابراین لازم است که برنامه اولیه بارها بررسی شده و مورد بازنگری قرارگیرد. ولی تا جای ممکن سعی کنید زمان اولیه تحقق هدف را طولانی تر نکنید بلکه برنامه را طوری تنظیم کنید که تاخیرات تا زمان برنامه ای تحقق هدف جبران شوند. این به این معناست که برنامه را فشرده تر میکنید. باید بدانید که برای تحقق این برنامه لازم است وقت و زمان بیشتری را برای جبران تاخیرات صرف کرده و جدیت بیشتری به خرج دهید. لذا لازم است که برخی از فعالیتهای غیر ضروری زندگیتان را تا مدتی لغو کرده یا حذف نمایید.
اهداف شخصی در زندگی روزمره
از اول صبح که بیدار میشویم، باید ذهنمان تماموکمال روی مهمترین کار یا هدفمان متمرکز باشد. تمرکز و یکپارچگی مثل نخ تسبیح، تمامی عوامل را همراستا میکند و به آن جهت میدهد. با تمرکز و یکپارچگی، توانایی جسمی و ذهنیمان برای حل مشکلات بهطور حیرتانگیزی افزوده میشود. وقتی با اشتیاق و بهصورت همهجانبه روی هدفمان خیمه میزنیم، آمال و آرزوهای دورودرازمان را از آسمان به روی زمین میآوریم و لباس واقعیتری به آنها میپوشانیم.
برای تحقق اهدافمان، زمانی بهتر از اکنون وجود ندارد. باید در هر موقعیتی که هستیم و با هر ابزاری که در دست داریم، دست به عمل بزنیم. اگر صبحانه میخوریم، ورزش میکنیم یا هر فعالیتی انجام میدهیم، این فعالیت باید نقشی در راستای تحقق هدفمان داشته باشد؛ حتی در اوقات فراغت. خواندن مطلبی، شرکت در مهمانی، گفتوگو با دوستان، گوشدادن به فایل صوتی و حتی سکوت، همه و همه باید با موضوع هدفمان مرتبط باشد؛ چراکه اطلاعات، گفتوگوها، مطالب و اخبار مرتبط با هدف، باعث بهوجودآمدن شبکهای از ایدههای ناب میشود و با مرور آنها در سکوت، فرصتی به ایدههای خیس میدهیم تا خشک شوند و قوام یابند. از طرفی، با این کار، محیط بیرون و فضای ذهنیمان را همراستا میکنیم.
باید آهسته ولی پیوسته، در حد توانمان حرکت کنیم. برای تغییرات بزرگ لازم نیست عمل خارقالعادهای انجام دهیم. وارن بافت میگوید: «هیچوقت سعی نمیکنم از مانع دومتری بپرم. بهدنبال مانع سیسانتیمتری میگردم که بتوانم قدمزنان از روی آن رد شوم.» ما هم برای تغییرات مثبت، لازم نیست کوهی را جابهجا کنیم. کافی است یکیدو عادت نامطلوب را که در طول شبانهروز زمان یا انرژی زیادی از ما میگیرند، با یکیدو اقدام سازنده در جهت تحقق هدفمان جابهجا کنیم و این اقدام را تکرار کنیم تا ملکۀ ذهنمان شود. باید گیرندههای مغز را روی اقداماتی که انجام میدهیم و همچنین روی نتایج اقدامات، به حالت فعال درآوریم. چند اقدام مثبت و کوچک، وقتی بهصورت متمرکز و پایدار انجام شوند، موجب شکلگیری جریان قدرتمندی میشوند؛ همچون موسیقی لذتبخشی که با ریتم ملایم، آرامآرام شروع میشود و بهمرور اوج میگیرد و با تمرکز بر آن، گوش ما فعالانه نوای موسیقی را جذب میکند و روح و جسممان با آن همنوا میشود. باید به اقدامات مثبت، ریتم بدهیم تا ذهنمان بتواند حس خوشایند موفقیت را احساس کند و با آن همنوا شود. باید به موفقیتهای کوچک و روزانه عادت کنیم. شتابدادن به این جریان، انگیزههایمان را افزایش میدهد. برای رسیدن به قلۀ موفقیت، باید موفقیت را عادت خود کنیم و خود را از بند عادات منفی برهانیم. باید همچون عقاب، آزاده و چابک و تیزرو و در اوج باشیم، نه همچون کرکس، مردهخوارِ عادات بدمان یا جیرهخوارِ دسترنج دیگران!
درصورت علاقه مندی به موضوعات هدفگذاری شخصی و توسعه فردی لطفاً مقالات زیر را هم مطالعه فرمایید:
سیستم ارزشی فرد (نقش ارزشها در توسعه فردی)
کلیدهای طلایی موفقیت و کارآفرینی
سایت توسعه فردی، کارآفرینی و توسعه کسب وکار
منابع :
1- مقاله ” سیر تکوین هدف- مهندس حمیدرضا همتی
۲- کتاب ازخودآفرینی تا کارآفرینی- سعید مصباح
[۱]. Warren Edward Buffett وارن بافت سرمایهدار بزرگ آمریکایی و از ثروتمندترین مردان جهان در کسبوکار و سرمایهگذاری، ایدههای نابی دارد. وی که از یازدهسالگی وارد دنیای کسبوکار و سرمایهگذاری شده و هیچگاه برای کسب سود یا منفعت، اصول خودش را زیر پا نگذاشته است.